سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خونِ جوشانِ امام حسین علیه السلام

 

بسم الله الرحمن الرحیم-مظریات شخصی است- از خداوندمنان بشدت- باید ترسید- وبشدت هم امیدوار بود- یک قرص سیانوربرای افات را ازبین ببرید میخرید وایشان باید یک ر وزدر میان ویتامین  سی بخورد خداوندمنان بسته بندی انرا ویتامین سی میکند ومیخورد ومیمیرد وهمه فکر میکنند که خود کشی کرده است-در تمام جنگها پیامبر  اکرم صلواته الله علیه والسلم معجزه ک- رسورده است تصور میکردند تعدادزیادی  جن همراه ایشان است در جنگ تبوک روم شرقی از شهرک نزدیک که مدینه گفت بروید  تخمین بزنید مدینه چند نفر دارد امدندگفتند چندین کیلومتر جن دارد همه وسایل رادادند که سبک بال  شوند وفرار کنند- حضرت رسول اکرم صلواتها لله علیه واله والسلم به حضرت علی علیه السلام فرمودند- برو به شهرک  تمام وسایل که رومی  ها دادند بیاوفرمودندچگونه بیاورم- فرمودند ان عظمت صلواته الله علیه واله والسلم گاری کرایه کن ومن پول انهارامیدهم ومسایل انهار احل کن- حضرت رسول اکرم صلواته الله علیه واله ال یک نفر همراه ایشان برود- ترسیدند حضر ت فرمودند  ترس نداشته باشید اتفاقی نمی  افتد باز ترسیدند- یکنفر داو طلب شد که شانسی نیست-  روی حساب کتاب است فردی که میمیرد که حقه باز است فرشتگان بصورت افرادساده لوح درمی ایند اینفردمیخواهد راه فریب یادبگیرنند باانها از ته دل صحبت میکندناگهان چهره عوض میشودوگرز اتشین برسرش می اید- حضرت علی علیه السلام- وارد شد وارد منزل شیخ شد دم درب ایستاد جماعتی داشتند در باره این جنگ صحبت میکردند وتجزیه وتحلیل میکردند  انها گفتند  شما کیستید هستید خودتان رامعرفی کنید وحضرت جریان گفت سخت ترسیده بودند گفتندهرچه بگوید ما عمل میکنیم و لباس فاخر رومی که یک عبای قرمز رنگی داردکه نشانه شر یف بودن است ولباس راهم عرب تشریف میگوید- ویک انگشتر- گفتند واقعا رهبرشما پیامبراست حضرت علی علیه السلام- فرمودنداگرمن معجزه کنم ایشان به پیامبری قبول میکنید گفتند بله وقول میدهیم از خصوصیات رومی جداشویم وخصلت شماراقبول کنیم  درمیدان  رسول اکرمشهر سه تاحوض بود که باهم راه راه داشت واب میریخت  درض سوم که بسیار بزرگ بود ومردم از ان اب بررمیداشتند ویک سنگ توخالی  که ابرا فوران میداد  داخل حوض سوم بود- گفتند چندین سال خشک سالی شده است خانم ها بچه ها صبح زود میروند وغروب برمیگردند بامقداراب- حضر ت علی علیه السلام فرمودند بیاید تماشا کنید امدند دیدند حوض ها پراز  اب شده است گفتندمادیگر تابع روم نخواهیم بودوتابع مدینه خواهیم بود وگاری ها بارزدند وبه سمت اکرم صلواته  الله علیه والسلم امدندواز اخلاق زیبای حضرت علی  علیه السلام ور وان امدن حیوانات خیلی تعجب کردند وبه  نزد رسول اکرم صلواته الله علیه واله والسلم امدند وباچهره دلربای پیامبر اکر م صلواته الله علیه واله والسلم روبرو شدند وپول کافی گرفتند وگفتند صبر میکنید ما برویم وباخانواده برگردیم  پیامبر اکرم صلواته الله علیه  واله والسلم لفرمودند ما ارام مییرویم وحضرت علی علیه السلام اینجا می ماند- امدند حضرت انگشتر به علی علیه السلام داد وفرمودند یک ذکر الهی روی ان کنده شده استکهمن انرا فراموش کردم انرا روی طاقچه بگذار وهروقت دیدی ان ذکر ر ابیان کن باعث برکت  میشود حضرت علی علیه السلام درموقع نماز بهمنزل میرفت وانرا دردست میکرد که در قنوت به ان نگاه کندوان ذ کرا بگوید که به ان فقیر داد   معاویه برا ی انکه مردم نگویند مال شما کدام است شروع کردنمقدارانرا مداوم زیادکردند  که به اندازه تخم کبوتر بوده است .بعد تخم شترمرغ بوده است که به اندازه خراج یکشهر بزرگ .مانندکوفه برابری داشته است البته انرا رد کر دند ولی به اندازه  تخم کبوترپذیرفتندکه در اعراب نمونه نداشت وخواستندبگویند معاویه چنین نمیکند -من بسیار کم از مترو استفاده میکنم مثل تا امروز پنچ باربود ه است دریک منزل در خیابان فردوسی  بودم ومیخواستم به چهار اه ملاصدار برسم بامترو تا میدان نمازی میتوانستم  بروم وبقیه راه را پیاده بروم نزدیک میدان امام حسین علیه السلام که قبلا ستادمی گفتند  ایستگاه مترو دارد - وارد مترو شدم  که انسان درمترو گیچ نمیشود  دیدم سه نفر برای  سمت شما هستند ودونفر برای سمت جنوب که به  فرودگاه  هستند که به سمت جنوب میروند یکدختر چهارده سال بسیار محجوب از ایشان پرسیدم که این خط به میدان نمازی میرود فرمودندبله به میدان نماز میرود  رفتم ان خط از دوجوان شنگول-پرسیدم این خطر  به شهرک حضرت ایتالله دستغیب عزیز رحمت الله علیه میرود فرمودندبله به دستغیب میرود-نشستم یک دفعه مترو از سمت جنوب به سمت شمال برای دستغیب امد باسرعت دویدم از ان دوجوان هنوز روی صندلی نشسته بودن گفتند این به به سمت دستغیب  یک ابهتی نز دیک به حضرت موسی  علیه  السلام فرمودند ما که بهشماگقتیم که به دستغیب میرود ورفتند سوار شدند رفتنئد  وبعد مترو میدان نماز  ی  از شمال در حال امدن بود به ان دختر خانم گفتند این از شمال می اید شد یک ززن بیست وپنچ ساله باچشمان درشت وعصبانی که به شما گفتم خط شمال است  ومن گفتم میرود وبعد دور میزند گفت غیر مستقیم میرود- کمی متوجه شدم سوار شدم ربه سمت جنوب رفت وشیشه های سیاه تشخیص نمی دادم بعداز مدتی  اعلان کرد میدان  امام  حسین علیه اسلام وبعد باز جنوب رلفت وبعد اعلان کر د که میدان نمازی من پیاده شدم بشدت میترسیدماز خد اوندمننان بشدت میترسیدم



 


ارسال شده در توسط علی

بهمن 1388
اسفند 1388
فروردین 1389
اردیبهشت 1389
خرداد 1389
تیر 1389
مرداد 1389
مرداد 89
شهریور 89
مهر 89
آبان 89
آذر 89
دی 89
بهمن 89
اسفند 89
فروردین 90
اردیبهشت 90
خرداد 90
تیر 90
مرداد 90
شهریور 90
مهر 90
آبان 90
آذر 90
دی 90
بهمن 90
اسفند 90
فروردین 91
اردیبهشت 91
خرداد 91
تیر 91
مرداد 91
شهریور 91
مهر 91
آبان 91
آذر 91
دی 91
بهمن 91
اسفند 91
فروردین 92
اردیبهشت 92
خرداد 92
تیر 92
مرداد 92
شهریور 92
مهر 92
آبان 92
آذر 92
دی 92
بهمن 92
اسفند 92
فروردین 93
اردیبهشت 93
خرداد 93
تیر 93
مرداد 93
شهریور 93
مهر 93
آبان 93
آذر 93
دی 93
بهمن 93
اسفند 93
فروردین 94
اردیبهشت 94
خرداد 94
تیر 94
مرداد 94
شهریور 94
مهر 94
آبان 94
آذر 94
دی 94
بهمن 94
اسفند 94
فروردین 95
اردیبهشت 95
خرداد 95
تیر 95
مرداد 95
شهریور 95
مهر 95
آبان 95
آذر 95
دی 95
بهمن 95
اسفند 95
فروردین 96
اردیبهشت 96
خرداد 96
تیر 96
مرداد 96
شهریور 96
مهر 96
آبان 96
آذر 96
دی 96
بهمن 96
اسفند 96
فروردین 97
اردیبهشت 97
خرداد 97
تیر 97
مرداد 97
شهریور 97
مهر 97
آبان 97
آذر 97
دی 97
بهمن 97
اسفند 97
فروردین 98
اردیبهشت 98
خرداد 98
تیر 98
مرداد 98
شهریور 98
مهر 98
آبان 98
آذر 98
دی 98
بهمن 98
اسفند 98
فروردین 99
اردیبهشت 99
خرداد 99
تیر 99
مرداد 99
شهریور 99
مهر 99
آبان 99
آذر 99
دی 99
بهمن 99
اسفند 99
فروردین 0
اردیبهشت 0
خرداد 0
تیر 0
مرداد 0
شهریور 0
مهر 0
آبان 0
آذر 0
دی 0
بهمن 0
اسفند 0
فروردین 1
اردیبهشت 1
خرداد 1
تیر 1
مرداد 1
شهریور 1
مهر 1
آبان 1
آذر 1
دی 1
بهمن 1
اسفند 1
فروردین 2
اردیبهشت 2
خرداد 2
تیر 2
مرداد 2
شهریور 2
مهر 2
آبان 2
دی 2
آذر 2
بهمن 2
اسفند 2
فروردین 3
اردیبهشت 3
خرداد 3
تیر 3
مرداد 3
شهریور 3
مهر 3
آبان 3
آذر 3